اجتماعي
ضیافت یلدایی
شنبه 3 دی 1390 ساعت 14:3 | بازدید : 551 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

میان سیاهی شب که با رنگ پوست مردم شاخ آفریقا تاریکی را مضاعف کرده بود. سرخی یک هندوانه ما را به شکوه جلال ایران باستان پیوند زد .

دوستان پزشک که از تمدن مصر برای کمک به مردم سومالی آمده بودنند ، در مهمانی یلدایی ما را همراهی کردنند ، تا در شبی خاطر انگیزی شاهد گفتگوی تمدن مصر و ایران باشیم . در آن هنگام دیدم اگر مرزهای ذهنی فرو ریزد ، پذیرش زیبایی ها آسان تر می شود .

اینجا سومالی ست شب یلدای سال

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


چهار شنبه 23 آذر 1390 ساعت 10:24 | بازدید : 558 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

در روزگاری که تفرق و از هم دور بودن  با نگاه های بغض آلود در هم آمیخته ، آنچنانکه گویی رسم همیشگی ما آدمهای یخ زده است . چه باک که با حرارت محبتی ، بلورهای منجمد شده احساس را ذوب کنیم و دیوارهای بلند تعصب را فرو ریزیم ، تا دوباره سمفونی منظمی از عشق را آنچنان  بنوازیم ، تا بشنوند آنها که دلهایشان منتظر شنیدن نوای زیبای عشق است .

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


بیا ای وارث و منتقم خون حسینع
دو شنبه 21 آذر 1390 ساعت 8:14 | بازدید : 471 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

تقدیم به الگوی آزاد مردان جهان، شیر زن کربلا، صاحب عصر و زمان عج درباره ایشان فرمودند:

در حادثه کربلا هیچ چیز به اندازه اسارت عمه ام زینبس قلب مرا نشکست.  

دخترم پاره ی تنم نازنین زهرا، آنشب از من پرسیدی بابا :

آیا ما دخترها فرشته های روی زمین نیستیم؟ اگر من از شما آب بخوام به من آب نمی دی؟ بابا صورت و تازیانه یعنی چی؟ بابا صورت و سیلی یعنی چی؟ مگر گوشواره های یک دختر بچه چقدر می ارزد؟ آیا برای بدست آوردن گوشواره ها باید آنها را کشید؟ بابا گوشواره های خونی یعنی چی؟ بابا اگر من گریه کنم تو برای ساکت کردن من را می زنی؟ گذاشتن سر بریده مقابل یک بچه که پدرش را صدا می زنه یعنی چی؟ چشم گریه ای و سر بریده یعنی چی؟ بابا دختر بچه ای که چادرش آتیش گرفته و او را با شلاق می زنن یعنی چی؟ بابا یکی از طفل های امام حسین ع تو بیابون گم شد یعنی چی؟ گلویی سفید و تشنه و تیری سه شعبه یعنی چی؟ بابا عمه ی بچه ها آن شب نماز شبش را نشسته خواند یعنی چی؟ بیست و شش سال پیش عمو محسن شهید شد آیا تو الان مثه اونروزها ناراحتی؟ بابا اینکه میگن داغ طفل ها و امام حسینع هیچوقت کهنه نمی شن یعنی چی؟ آیا اگر چطور.....

گفتم دخترکم ای نازنین پدر، اندکی صبرکن. انشاالله تعالی در آینده ای نه چندان دور پاسخ تمام سوال هایت را از روح و روان اولیاء و انبیاء، عصاره خلقت، وارث و منتقم خون حسینع خواهی گرفت.

و اینک تو به سوال های پدر پاسخ بده. ای عزیز پدر با من به سخن در آی و بگو و بگو و بگو.

تو آن شب، ای هدیه و کنیز حضرت زهراس سوار بر بال کدامین فرشته شده بودی؟ تو آن شب ای عزیز شده ی خدا روح سبکت را در کدامین آسمان به پرواز درآوردی؟ در آن شب چه کسی پرده ها را از جلوی دیدگانت به کناری زده است؟ ای محرم پدر به من بگو مرغ روحت در آن شب صید تیر غمزه چشم کدامین کمان ابرو شده بود؟ مهر سکوت بشکن ای دلارام پدر و بگو در آن شب چه کسی بی قراری را به چشمان تو هدیه داده بود؟ به من بگو و مرا در خود سهیم بدان و بارها و بارها بگو آن شب در خواب چه دیدی که هق هق گریه های تو ما را از خواب بیدار کرد؟ آن شب که در تاریکی تو را بوسیدم و بوییدم و دست نوازش بر سرت کشیدم و جرعه ای آب گوارا نوشیدی و سپس با صدایی گرفته و محزون و با لطافتی کودکانه گفتی:

سلام بر حسینع

عباس

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


سه قطره خون
چهار شنبه 16 آذر 1390 ساعت 14:44 | بازدید : 823 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 کسان زیادی آمدند و رفتند ، بدون اینکه نشانی از آنها باشد ، فقط  اگر گاهی گذری به گورستان داشته باشی نامی از آنها به روی تکه سنگی نوشته شده ، به شرط اینکه گورستان قدیمی نباشد . پس چرا نام نامی مردانی بزرگ در حافظه تاریخی قومی بلکه  در حافظه تاریخی انسانیت به نیکی می ماند . و صفحاتی از تقویم به نام آنها رقم می خورد . این انسانهاهای سترگ در بزنگاه های تاریخ آنچنان نقشی در نمایش تاریخ از خود ارائه نمودند که تا ابد برجستگی های نامشان در بروشور نمایش هستی می ماند .

سه قطر خون یاد آور نمایشی است ، که در تالار خاطره های دانشکده فنی دانشگاه تهران ، سه یار دبستانی به زیبایی هر چه تمام تردر برابر دیدگان جهانیان  ، در شانزدهمین روز آذر سال 1332  نقش ماندگار را به نمایش گذاشتند  ، آنها در یکی از این بزنگاه های تاریخ آنچنان بودنند ، که دانشجوی امروز بعد از گذشت 58 سال از آن نمایش ماندگار بر خود می بالد که در سالگرد آن روز بزرگ نام دانشجو را با خود یدک می کشد.

 

 .

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


منتظران
شنبه 12 آذر 1390 ساعت 18:7 | بازدید : 748 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

ای منتظران مهدی (عج) بدانید امام حسین (ع ) را منتظرانش کشتند

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


شهید بهروز مرادی، آسمان مهمان زمان
پنج شنبه 10 آذر 1390 ساعت 11:7 | بازدید : 727 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

مدت های مدیدی بود که ذهنم درگیر سوالات فراوانی بود که یعنی چی حجرالاسود سنگی بهشتی و دست خدا بر زمین است؟ مگر بهشت و دوزخی اقامه شده که جسمی با ماهیت فیزیکی به دست اولاد آدم به امانت سپرده شده است؟ حجرالاسود به چه دلیل میان ماست؟ خدای آسمان و زمین از این سمبل گرایی چه هدفی را دنبال می کند؟ قطعه ای از بهشت بر روی زمین یعنی چه؟

آن چیزی که نویسنده را موظف و مکلف به نوشتن درباره این شهید نموده است گمنامی فوق العاده زیاد این معلم شهید، در کتابت تاریخ هشت سال دفاع مقدس می باشد. سابقه درخشان نه سال دفاع و حضور مستمر و پر شور در جبهه های جنگ، و شهادت در روزهای پایانی جنگ آن هم در شلمچه، داغ حسرتی غریب را بر تارک تاریخ این سرزمین بجا گذاشته است. گنجینه ی گرانبهایی از خاطرات انقلاب و سقوط خرمشهر و جنگ تحمیلی که متاسفانه در مناسبت های مختلف حتی از این بزرگوار نامی هم برده نمی شود.

بی شک نوشتن از عزیزی که اختلاف سنی زیادی با نویسنده داشت، بسیار سخت می باشد و حتماً در بیان بسیاری از مطالب اجحافی بزرگ، کاملاً قابل لمس می باشد.

نگاتیوهای بسیار کمرنگی از شخصیت والا و بالای او درتاریکخانه ذهن من همچنان برجسته حک می باشد. آخرین تصویرهای رنگ و رو رفته و غبار بعد زمان گرفته ای، که ذهنم را همچون اسپندی در آتشدان به بالا و پایین پرتاب می کند و بوی خوشش تمام ظرف وجودم را مالامال شوقی از دست رفته می کند، به زمانی باز میگردد که بچه محصلی بودم چهارم و پنجم ابتدایی در سال های پنجاه هشت و پنجاه و نه.

منزل ما در خرمشهر بر خیابان نقدی بود سمت چپ به فلکه الله (آتش نشانی سابق) و سمت راست منتهی به شط می شد. سمت چپ منزل ما خانواده شهیدان مرادی ساکن بودند. شهید بهروز مرادی شیر مردی با خانواده ای اصالتاً اصفهانی و مذهبی. جوانی رعنا و بلند قامت با چشمانی به رنگ آسمان که هنگام صحبت کردن کلمه ر آن می زد. در روزهای ابتدا جنگ پدرش قربانعلی، در شهر و توسط خمپاره های دشمن بعثی و چند سال بعد برادرش فرزاد در شکست حصر آبادان به شهادت رسیدند.

چند ماه پس از به ثمر رسیدن نهال جمهوری اسلامی و ماهها قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی در پی درگیری های جسته و گریخته مرزی ، او در دفع این تجاوزات به همراه دیگر جوانان برومند شهر نقش فعالی داشت و بی شک جزء معدود تک ستاره های گمنام و درخشان فرماندهان آسمان تاریخ هشت سال دفاع مقدس می باشد.

با تحریکات رژیم بعثی، پس از بمبگذاری های فراوان در نقاط مختلف شلوغ شهر مثل بازار سیف، بازار صفا، حمله به بانک ها و پمپ بنزین و دفاتر اداری و سلب کامل امنیت شهر توسط تجزیه طلب های خلق عرب، جزء جوانان نقاب پوشی بود که در سرکوبی این فتنه ها نقش بسزایی داشت. در تایید اهداف انقلاب و اعتراض به دخالت های کشور عراق در ناامنی های مستمر شهر، در مسجد جامع تجمعی صورت پذیرفته بود که آن روز بهروز را دیدم و گفت کجا می روی گفتم مسجد جامع گفت پس این اعلامیه ها را بگیر و آنجا پخش کن. اعلامیه ها از طرف آموزش و پرورش خرمشهر بود که بهروز آنها را توسط ماشین های قدیمی تایپ کرده بود. آنها را گرفتم و بین تظاهرات کنندگان مقابل مسجد جامع پخش کردم.

زیبا نویس ماهری بود که هنوز نقش پارچه نوشته های انقلابی او را که بر پیشانی خیابان نقدی آذین بسته می شد را بخوبی بیاد دارم.عکسی که او را در حال نوشتن تابلوی مشهور " به خرمشهر خوش آمدید جمعیت سی و شش میلیون نفر" یکی از به یاد ماندنی ترین و زیباترین عکسهای به یادگار گذاشته از هشت سال دفاع مقدس می باشد.

او که در سخنرانی های انتقادی اش به ابوذر اقتدا کرده بود، فریاد می زد سکوت نمی کنیم مگر اینکه با همین چفیه ها ما را خفه کنید.

پرنده مهاجری بود که در کوچ از این دیار به یقین رسیده بود و اندک تعلق خاطری به دنیای دنی از خود نشان نمی داد. اصرار زیاد خانواده بر متاهل شدنش اندکی او را نرم کرده بود و با خانواده عازم بودند که در بین راه متواری شد.

بی شک در صورت زنده بودن صدها کتاب از رزم دلیر مردان شهر در جلوگیری از سقوط خرمشهر و باز پس گیری آن مطلب برای بیان داشت. او که بالهایش به بال فرشتگانی همچون محمد جهان آرا و منصور گلی و صدها شهید غریب آن دیار گره خورده، یقیناً نامشان در طومار ماه منیر بنی هاشم ثبت و ضبط است.

و او که در آرامستان جنت آباد خرمشهر به آرامشی ابدی فرورفته است، مزارش سرمه گاه فرشتگان است.

...و اینک محشری بر پاست و من مانده ام و من، تنهای تنها، لخت و عریان میان خیل شهیدان.

عباس

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


مردهای روزگار ما
چهار شنبه 25 آبان 1390 ساعت 11:37 | بازدید : 633 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

 

روزی که طبل جنگ به صدا در بیاد ، مرد ها از نامردها مشخص می شه

اینا مردهای اون روزا هستن ، اونا نه تنها  از ترس جونشون به پستوها ایکه تنختوابهای آنچنانی با خوشخوابهای ماساژ دهنده دارن پناه  نبردن بلکه  جونشون کف دستشون گرفتن و شب ها رو روی سنگ و زمین سفت خوابیدن تا نشون بدن مرد هستن .

این روزا تو بوق و کرنا کردن که می خواد جنگ بشه ، آیا بازم از این مردا پیدا می شه ؟

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


در اوج
یک شنبه 15 آبان 1390 ساعت 11:12 | بازدید : 582 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

 

زمان چه معنایی دارد ، آن هنگام که  قلبها یکی شدن را تجربه می کنند ،سپیدی محاسن چگونه تصویر می شود هنگامی که به سرای دل راه می یابد .

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


ترافیک
یک شنبه 8 آبان 1390 ساعت 12:26 | بازدید : 635 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

دیگه نمی شه اسمشو ترافیک  گذاشت ،  امروز صبح یک ساعت اتومبیلم توی مسیر حتی یک متر تکون نخورد . همه اتومبیلها مثل من تک سرنشین و در مواردی نادر دو سرنشینه بود .رحم مروتم که قربونش برم مثقالی ازش نموده . خدا نکنه یه مریض بد حال توی یکی از ماشینها منتظر رسیدن به بیمارستان باشه ، باید رانند عزیز مسیرشو به سمت گورستون تغییر بده . نمی دونم چرا همه طرح ها رنگارنگی که برای کاهش ترافیک توی ادوار مختلف مطرح شده و خیلی از اونا اجرایی شده نتونسته  یه مقدار از مشگل ترافیک رو حل کنه ؟ توی این گیر ودار گفتم بهتر نیست من یه خورده مخ مو به کار بندازم و یه طرحی بدم ؟ آخه این همه مهندس ترافیک ، دکترای شهر سازی و کلی کارشناس زورشون به اژدهای هزار سر ترافیک نرسیده . بهتر من یه حرفی بزنم که همه بدونن من بلدم . آخه  من یه خورده هور هوری مذهبم ، اگه نمی دونید هور هوری مذهب چیه متونید کتاب غرب زدگی جلال رو بخونید اینطوری از ورشکسته شدن صنعت چاپ کتاب جلوگیری میشه و یه مقدار به فرهنگ کشور کمک میشه . البته شما میتونید حدس بزنید چرا همه اون طرحها با شکست مواجه شده . من یواشکی میگم بخاطر اینکه طراح همه اونا از مخ آدامی مثل من تراوش شده . ولی خدا وکیلی من می خوام  یه طرح توپ توپ به قول گفتنی تو حد تیم ملی بدم ، اگه خوب بود نوش جون مسئولین محترم . دعا اون به مسئولین عزیز بکنید . اگه خدای ناکرده مثل همه اون طرحهای چپ و راست موق نبود همه ناسزاشو به من بدین .

به نظر شما اگه دولت محترم همه وزارت خونه ها ، ادارات ، موسسات ، شرکتها دولتی و فراتراز اون شرکتهای نیمه دولتی و خصوصی که تعداد قابل توجهی پرسنل  دارن رو ملزم کنه که سرویس رفت آمد برای کارمنداشون راه بندازه چه مقدار از ماشینهای تک سرنشین به پارکینگ منازل میره ؟

اگه ادارات و موسسات یه مقدار توی هزینه ها متفرقه مثل سفر به فلان کشور به بهانه فلان پروژه صرفه جویی کنن و در عوض یه مقدار هزینه کنن تا کارمندا شون که سرمایه های انسانی اونا  هستند صبح زود بدون اعصاب خوردی سر کارشون حاضر بشن راندمان کارشون چقدر بالا میره و توی سود وزیان اون اداره چقدر تاثیر داره  ؟

اگه کارمندای عزیز حاضر بشن مبلغ ایاب وذهابی که توی فیش حقوقشون نما نما می کنه دیگه نبینن ، حتی  یه مقدار پول از خودشون به ادارهاشون بپردازن چقدر توی هزینه های ماهیانشون صرفه جویی میشه ؟

به نظر شما اگه این طرح توی کلان شهر تهران اجرا بشه چند درصد از ترافیک تهران کم میشه ؟

چه مقدار توی هزینه وقت صرفه جویی میشه ؟

چه مقدار توی مصرف سوخت صرفه جویی میشه ؟

چه قدر آلودگی کاهش پیدا می کنه ؟

چه مقدار توی هزینه خانوار صرفه جوی میشه ؟

چه مقدار هزینه روانی و خستگی های ناشی از ترافیک کاهش پیدا میکنه ؟

چه مقدار زود خوردهای بیهوده که بعضی اوقات منجر به حواداث تلخی می شه کاهش پیدا میکنه ؟

دست آخر میخوام التماستون کنم تو رو خدا به این طرح آبکی من نخندین ؟ آخه من دیدم بازار طرح آبکی زیاده گفتم من یه طرحی بدم شاید توی رزومه کاریم یه روزی دردم  بخوره .

 

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


آخرین مدال برای دیکتاتور
چهار شنبه 4 آبان 1390 ساعت 12:19 | بازدید : 801 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

جدای از کشته شدن فوری سرهنگ دیکتاتور به فاصله بسیار کوتاهی از گرفتار آمدنش به دست انقلابیون و علامت سئوالی که از نحوی مرگ او در برابر دیده گان جهانیان ایجاده شده است . مشاهده آخرین لحظات حیات قذافی و صحنه تلخ و غیر انسانی مرگ اوست که وادارم کرد این چند سطر را نگارش کنم و بگویم آنچه در دل دارم برخلاف عده ای که بر نعش او هله هله وشادی کردنند ، قطرات اشک در مقابل گیرنده امواج مانع از آن شد  که ادامه تصاویر زشت و غیر انسانی مرگ یک انسان را ببینم . نه اینک موافق دیکتاتور باشم و او را بستایم بلکه به یاد آوردم شکوه وجلال کاذبی که سرهنگ برای خود فراهم کرده بود ، کجا بودنند محافظان رنگ به رنگ که سرهنگ در هر سفر به سازمان ملل یکی و دو جین از آنها را همراه خود می برد . چگونه شد ، همان مردمی که تا دیروز زنده بادش می کردنند . امروز او را به فجیع ترین وضعی کشتند . کجاست بزهای سرهنگ ، در کنار خیمه مجللش که گه گاهی  موجب خنده جهانیان می شد . کجاست شتر سواری در صحرای لیبی . چرا اینگونه شد؟

سرهنگ قذافی می توانست به مانند بسیاری از خودکامگان تاریخ به شرط کنارگیری از قدرت از مصونیت سیاسی برخوردار باشد ، با توجه به چپاول ثروت مردم لیبی ، آخرین سالهای عمر خود را در گوشه دنج ویلایی چندین هزار متری در جزیره ای خوش آب و هوا سپری کند . ولی چرا او ماند تا کشته شود ؟

بزرگ ارتشداران شاهنشاه آریامهر با چشمانی اشگ بار فرودگاه مهر آباد را ترک کرد و بر فراز آسمان هر کشوری می رسید اجازه فرود نداشت کسی که فاتح دروازه های تمدن بود ، اینک در دنیای متمدن و پر از دسیسه و نیرنگ گرفتار آمده بود . صدام با ظاهری ژولیده در چاله به سان گدیان زندگی میکرد ، وارث تاج وتخت فرعون در قفس آهنین دادگاه نفس بریده نای سخن گفتن نداشت . واین بود که سرهنگ راه دوم را برگزید . ماند تا کشته شود به مانند یک نظامی و چریک قسم خورده . قبل از اینکه  ستاد فرماندهی و شواری  برخاسته از ذهن مشوش مردم آرمانخواه دنیا آخرین مدال جنگ را به سرهنگ چریک تقدیم کند . شواری انقلاب لیبی او را مخفیانه و شب هنگام بدور از چشم همگان در صحرای های بی آب وعلف به خاک سپردنند.

 

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 68
:: باردید دیروز : 15
:: بازدید هفته : 89
:: بازدید ماه : 1511
:: بازدید سال : 5339
:: بازدید کلی : 59863