اجتماعي
روزای دیگه
چهار شنبه 30 شهريور 1390 ساعت 17:29 | بازدید : 698 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

گاهي اوقات فكرمي كني توي لوكيشني كه قرار داري بدترين حالت ممكنه و از اين بدتر نميشه . مثلاً وقتي كه مدت دو سال اجباري ( سربازي ) را طي ميكني ، هر شب يواشكي به دور از چشم همقطارات روي ديوار آسايشگاه چوب خط مي كشي و حواست شش دونگ به تقويمه ، همش خدا خدا ميكني تا اين دو سال لعنتي هر چه زودتر تموم بشه ، وقتي كه چند سالي از آن روزاي سخت ميگذره دلت واسه اون روزا  تنگ ميشه و هي دنبال رفقاي سربازيت ميگردي . يا وقتي كه توي گوشه يه اتاق  نه متري با  چندتاي ديگه درس ميخوني اولش احساس خوبي داري ولي اون سال آخر هي خداي خدا ميكني كه زودتر درسارو پاس كني و از گوشه خوابگاه نجات پيدا كني . ولي بعد از اينكه از دانشگاه بيرون اومدي  تازه  مشكلاتت هزار برابر ميشه . دلت براي گوشه دنج خوابگاه تنگ ميشه . و هر وقت خونه واده محترم صداي اعتراضشون دراومد ، كه بابا توي خونه پوسيديم  اونا رو سوار ميكني يك راست ميري دور و بر  دانشگاه ، هي با حسرت و دلتنگي به ساخته موناي  خوابگاه نگاه ميكني . و يا خيلي چيزاي ديگه ، راستي چرا خيلي دوره ها چند سال بعد از تموم شدنشون شيرين و زيبا ميشن ؟ چرا ما همون لحظه حتي توي سخت ترين حالت شاد نيستم و اين شادي را به چند ساله ديگه موكول ميكنيم ؟

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


امپراطوري من
سه شنبه 29 شهريور 1390 ساعت 8:34 | بازدید : 844 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

اصلاً نمي خواستم مطلبي  پست كنم . يك مدت بود كه نمي توانستم عكسي را در وبلاگ آپلود كنم . امروز صبح بعد از مدتها آزمايش كردم و اين عكس را كه فكر كنم ديوان مدائن و يا طاق كسري است . به طور تصادفي انتخاب كردم . بعد نظرم را جلب كرد . گفتم چيزي جهت شرح عكس فوق بنويسم . اطلاعاتم در مورد آن محدود بود . در حد اينكه مدائن پايتخت امپراطوري ساسانيان بوده ،ساسانيان به نيمي از دنياي آن روز حكومت مي كردند . اينكه طاق كسري يكي از كاخهاي شاهان ساساني بوده . اينكه در حال حاضر اين عمارت در محدوده جغرافيايي كشور عراق امروزي است كه زماني بخشي از ايران بوده . اينكه فرش بهارستان كه جناب عمر آن را تكه تكه كرده و هر تكه اي را به مجاهدي داده در تالار اين قصر بوده . اينكه خيلي از جنگهاي ايران با امپراطوري رم در چند كليومتري اين كاخ بوده ، اينكه حادثه تاريخي كربلا همين نزديكها بوده .اينكه اين كاخ بعد از فتح ايران بدست مسلمانان ضرب المثل بيان عبرت مي شود . و راستش رابخواهيد همين اينكه آخر قدري حواسم را معطوف كرد . نگاهم را عميق تر كردم . از ابزارهاي لازم جهت بهتر ديدن عكس فوق استفاده كردم . با خود تصور كردم دوران شكوه و جلال اين عمارت را زماني كه شاهنشاه بزرگ ايراني با ريشهاي فرفري وبه روي تختي كه شكوه جلال آن هر بازديد كننده اي را تا مدتها انگشت به دهان ميكرد . خسرو پرويز را كه خوابهاي فراواني  براي شيرين ديده بود . و باز خسرو پرويز را كه با غرور فراوان و با تحقيري مثال زدني سفير عرب زبان امپراطوري نو پاي اسلام را راند .ازآن همه شكوه جلال چيزي به جزء ويراني باقي نماده است . راستي خانه اي كه ما براي تهيه آن دست به هر كاري مي زنيم به نيمي از يكي از اطاقهاي اين تالار مي شود . محدوده قلمرور امپراطوري ما چه اندازه است ؟ آيا نيمي از دنيا امروز را در بر مي گيرد؟

 

 

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


اگه روزی .....
چهار شنبه 23 شهريور 1390 ساعت 9:13 | بازدید : 583 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

اگه روزي احساس كردي، دنيا روي سرت خراب شده و يا دنيا با تمام جنگولك بازيش  به انتها رسيده ، هيچ چيز سرجاش نيست ، پول نداري ، قرارداد اجاره منزل تموم شده ، يه پول گنده بايد تهيه كني تا صاحبخانه محترم كه آدم بسيار نازنيني دست از سرت ، كه حالاديگه تك تك ، تار مويي توش پيدا ميشه برداره ، اقساط چندين بانك كه با يك  مقدار كلاه برداري يك مقدار التماس اخذ كردي عقب افتاده ، تماسهاي تلفني ضامنهاي بخت برگشته  كه با كنايه هاي نيش دارشون امان از ايمونت برده   و هزار و يك جور فيش آب و برق و تلفن از نوع ثابت و همراش به اضافه صورتحساب هفت رقمي گاز ، كه حالا ديگه به تو فرمان ميده كه شب هاي زمستون بايد مثل بيد بلرزي و حتي يك ساعت شومينه را روشن نكني ، روي پيشخون بانكها معطل چند عدد چك پول پنجاه هزار تومني است ، كه حالا حكم هزار تومني سالهاي نه چندان دور را داره . با اينكه دولت محترم لطف كرده و يارانه نقدي رو به حسابهاي خالي از صفر ريخته . ولي قبل از اينكه صرف پرداخت اينگونه هزينه ها بشه جهت خريد چند كليو گوشت يخ زده برزيلي شده تا سفره هاي شام يه خورده رنگي كنه . اگه اعضاي متحرم خونه و سپه سالار عزيز آشپزخونه هر شب روي اعصابت تمرين نظام جمع كردن اون موقع است كه بايد  به سومالي فكر كني ، نه به گرسنه هاش ، بلكه به دزدان درياييش كه چندين ماه تو را در بدترين دخمه هاي هتل گونه اش زنداني كردنند .  

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


رفتارهاي شرم
سه شنبه 22 شهريور 1390 ساعت 16:22 | بازدید : 786 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

تا حالا براتون اتفاق افتاده يه كاري كنين بعد از مدتي از كرده خودتون پشيمون بشين و از ته دل آرزو ميكردين كه اي كاش اون روز اين كارو نمي كردين  و يا اين حرفو نمي زدين . آدما ايي مثل من گاهي اوقات رفتارهايي از خودشون بروز ميدن كه اگه خداي ناكرده ، روم به ديوار ، گوش شيطون كر چششاش كور ، بعد از هزاران سال يه مقدار عقلشون رشد كرد ، از كردار شون شرمنده مي شن و توي خلوت خودشون وقتي بهش فكر مي كنن سرشون پايين مي ندازن ، راستي اگه يه روزي ما به خاطر رفتارهاي ناهنجارمون بخوايم سرمونو توي شكم مون كنيم ، روزي چند هزار بار بايد اين كارو تكرار كنيم ؟

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


زمستان انتظار
یک شنبه 20 شهريور 1390 ساعت 8:55 | بازدید : 633 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

به شوق فرا رسيدن ،  ثانيه هاي معكوس عقربه هاي سرخ ساعت را مي شمرديم ، بي تابي در پي انتظاري طالقت فرسا ، لحظه هاي ديدار را شور انگيز مي كرد . و سرانجام هفدهمين روز شهريور فرا رسيد . لحظه هاي در آغوش كشيدن بهترين هاي روزگار بود اشگ شوق در ديدار همرزمان قهرمان و همنشينان شبهاي سنگر ، فرصتي داده بود تا بغضهاي متراكم شده را با تلنگر نگاهي بگشاييم .  سرمست ديدار بوديم غافل از اينكه خورسيد روز هفدهم به كرانه هاي مرز شبي طولاني كه درازي آن نيم سال انتظار را به همراه دارد ، مي رسيد. و ما مانديم و انتظاري شش ماهه ، گرمي ديدار را ذخيره شبهاي سرد زمستان انتظار ميكنيم  تا دگر بار در زادگاه مثنوي عشق ، بيتهاي عاشقي را تفسير كنيم . 

 

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


بر ما هم گوشه چشمي
شنبه 19 شهريور 1390 ساعت 16:24 | بازدید : 749 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

شماها که این همه دم از حسین می زنید و می گید حاجات ما رو می ده پس چرا جواب مریضاتونو نمی ده؟ این همه خودتونو رو می زنید که چی بشه؟ در حالیکه زنده ها جوابتون رو نمی دن چطور انتظار دارید یه آدم مرده جوابتون رو بده؟

فریادهای بلند مغازه دار راسته ی یهودیهای پارچه فروش مسجد شاه بود در بیش از پنج دهه پیش و در حضور عزاداران در هیات آقا نورالدین در شب عاشورای حسینی.

ول کن ماجرا نبود و کوتاه هم نمی آمد و همچنان داشت داد و هوار می کرد.

سالیان ساله که بر سر و روی خودتون می زنیدو قمه می زنید، تا حالا کدومتون جواب گرفتید؟ جمع کنید بساطتونو.

اینم وقت گیر اورده، به علی قسم طوری بش تیزی می زنم که خونش فقط رو پیرهنش بریزه و فرش ها رو نجس نکنه. حرف ها و غرولند های خواهرزاده اصغر قاتل با بغل دستی اش بود که مدام در حال تکرار آن بود و رگ گردنش هم بدجوری باد کرده بود.

در حالیکه آرام آرام ویلچر جوان فلجش را و به سختی و معترضانه در هیات رو به جلو هل می داد که تیر خلاص را به قلب عزاداران شلیک کرد.

شنیدم حسین حاجت میده و در درگاه خدا وجاهت داره اگر راست میگید و اون صدای شماها رو میشنوه، بش بگید مریضیه جوونم منو ذله کرده و دکترا جوابش کردن و از همه چیزو همه کس ناامید شدم، باید امشب جواب دل منو رو بده که دارم التماسش می کنم. امشب پامو از اینجا بیرون نمی ذارم مگه بچه ی منو شفا بده و باید شفا بده.

آقا نورالدین شاهد ماجرا بود که ناگهان تسبیح از دستش افتاد. برای لحظاتی نفس کسی در نمی آمد و گویی بر آن جماعت خاک مرده پاشیده اند. نگاهها بدجوری در هم گره خورده بودند و مات و مبهوت به نگاههای ناامیدانه خود زل زده بودند. لحظاتی بود که عزاداری متوقف شده بود و دستها در حال جمع کردن فک ها بود. گلوی همه خشک شده بود و کسی دیگر جرات اعتراض نداشت و زمان در گور توقف، مرده بود. و کنده شدن قلبهای تیر خورده  و افتادنشان تنها صدایی بود که شنیده میشد.

در همین حین آقا نورالدین سریعاً میدان داری کرد و ویلچر را به کنار منبر و در بالای مجلس هدایت کرد و دستور داد در هیات را ببندند و چراغ ها را هم خاموش کنند. اندک کور سویی، روشنایی چراغ های خیابان را به داخل هیات هدایت می کرد. بی درنگ بلندگو را بدست گرفت و با جماعت هم صدا شد.

حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین حسین

برای دقایقی چند فریادهای بلند و مست کننده ی زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی که با خلوص نیت آقا و سرورشان را در دم تنگ به کمک و آبروداری فرامی خواندند از کنترل خارج شده بود و جماعت شدیداً درحال زدن بر سر و روی خودشان بودند.

و یهودی زاده فقط مات و مبهوت و خجل از کرده ی خود، به تماشا نشسته بود.

آن شب، با صفای دل شکسته و پاک پیران و جوانان آبرومند، اتصال برقرار شد و حسینع آنکه عشق برش

 

زانو زده و دستان تسلیم خود را بالا برده و گردن خود را خم کرده و مردانگی و مروت برش فرشِ پهن

 گسترده، و محبوب دل عرشیان و سید و سرور قدسیان، فقط گوشه چشمی به آن مجلس نمودند. و پلکان حضورش، فرشی از خیل چشم های درآمده و به زمین گسترده شده عزاداران بود که تقدیم آن گوشه چشم نمودند.

و فرشتگان از برای تبرک، مستانه در بوستان سبط نبی و تنعم از عطر گل زهرا غوطه ور، و متعجب از زمزمه و مناجات ستونی از ارکان عرش الهی که چرا او دو دست بریده سپه سالار دشت نی نوا را واسطه قرار داده .

و در میان بهت و حیرت و تعجب همگان، جوانک افلیج از ویلچر برخواست و شروع به قدم زدن در میان هیات نمود.

عباس

 

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


الهي به عليٍ به عليٍ به علي (ع )
شنبه 19 شهريور 1390 ساعت 16:7 | بازدید : 739 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

ام الفتنه به يكباره و جن زده از جاي خود برخواست و رسول اللهص را در بستر نيافت و شمشير خواب هاي بي تعبيرش بر عليه عليع انتهايي نداشت . و بهانه ي خوبي بود كه ابليس به آني در تمام وجودش حلول نمايد در نيمه شبي گرم و مهتابي. و مشعلي كه شيطان در دل سياهش افروخته بود و افساري كه بر گردنش آويخته بود و او را بدين سو و بدان سو مي كشانيد. سپيد بانو كه سر تا پا تنديسي از هجوم حقد و حسد وكينه بود، سراسيمه و لرزان، افتان و خيزان، تك تك حجره هاي ديگر زنان رسول مهر و محبت را شخم مي زد و تخم نفاق و تفرقه مي كاشت. و لحظه به لحظه بر آتش خشم بيشه زار فتنه اش افزوده مي شد. هر چه بيشتر جستجو مي كرد كمتر مي يافت. عنان از دست داده بود و با برق شمشير چشمانش، كه شيطان به خوبي در آن لانه كرده بود، همه جا را مي دريد.

و در هر گام كه برمي داشت پند و اندرزهاي رسول خاتمص، كه ضمير مرده اش را بدست باران بيداري سپرده بود، او را مي آزرد:

اي دختر ابوبكر، باريتعالي امر فرموده كه مبادا از خانه بدرآيي كه زينت زنان پيامبر چنين باشد. مبادا جزء دشمنان و لعن كنندگان عليع باشي و بر او شمشير بگيري. اي عايشه بترس از سگ ها در حوئب، كه دامن تو را به دندان كشند در روزي كه عزم رزم بر عليع داري.

در برزخ جستجو آويزان طناب شيطان بود كه ناگهان نسيم صدايي مفرح و مطبوع گونه هايش را نوازش داد، صدايي گره خورده در صداي مهتاب، زخمه هايي بر تارهاي زخمي دل زمين، همنوايي گل در مشايعت بلبل، بوسه هاي خاك بر چهره آفتاب و صداي نزول رحمت للعالمين بر خاكي تفتيده و صدايي آشنا.

بر سرعت گام هاي خود براي رسيدن به محل فوران پ‍‍‍‍ژواك صدا افزود و ديد كه رسول الله اعظمص گونه هاي متبرك و مبارك و نمناك خود را بر زمين داغ نهاده اند و همنوا در تلاطم كثرت فرشتگان فرياد مي زنند:

الهي به عليٍ به عليٍ به عليع           ....  

عباس

 

 

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


از آسمان
شنبه 25 تير 1390 ساعت 14:26 | بازدید : 903 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

به ياد سعيد

در هنگام حيات خاكيش ، افلاكي بود ، آمدنش ، رفتنش ، خوابيدنش ، بيدار شدنش خنديدنش ، نماز خواندنش ، شب زنده داريهايش و همه وهمه رفتار و كردارش ،برگرفته از تعاليم انبيا ء و معصومين بود و تو گويي مي خواستي سنگ محكي براي سنجش رفتارت با تعاليم اسلام و معصومين عزيز بيابي شك نداشتي كه او را بنگري ، و عاقبت رفتنش تو را به آخرين حلقه سعادت بشر وصل مي كرد . آري در نيمه شعبان بسوي معبود شتافت و تا دنيا دنياست هر نيمه شعبان يادآور پرواز ملكوتي اوست .

موضوعات مرتبط: مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


آریوبرزن
چهار شنبه 22 تير 1390 ساعت 10:22 | بازدید : 1279 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

                                                        

 

 

مقدمه :

چندي پيش اخباري در سايتهاي خبري خواندم مبني بر اينكه مجسمه آريو برزن از شهرستان ياسوج پايين آورده شده است . شنيدن اخبار فوق در دنيايي كه اقوام مختلف به قهرمانان ملي خود افتخار مي كنند و سعي در شناسندن آن به ديگر ملل را دارند ، با قداماتي از قبيل  ورزشي به نام آنها پايه گذاري كردنند و آن را در بازي هاي المپيك معرفي كردند ( دو مارتن )  و  ديگر ملل را مجبور ميكنند با افتخار قهرمان آن ماده ورزشي شوند كه به نام  قهرمان ملي آن كشور ثبت شده است ، تاسفم  را به همراه داشت . و باز  در چند سال اخير شاهد بوده ايم ، كشور هاي حاشيه خليج فارس كه پيشينه مستقل تاريخي نداشته ، با تحريف تاريخ و جغرافياي منطقه خواهان ساختن هويتي تاريخي براي خود هستند. چرا ما بايد حافظه تاريخي خود را تهي از داشته هاي افتخار آفرين ملي كنيم . با توجه به علاقه اي كه به تاريخ مخصوصاً تاريخ ايران و باز به صورت ريزتر به تاريخ و فرهنگ قوم لر دارم برآن شدم كه داشته هاي تاريخي خود را همراه با جوستاري كه اخيراً انجام داده ام را جهت شناسائي اين اسطوره ملي لرتبار در برابر ديده گان خوانندگان عزيز آسمان آگاهي قرار دهم . باشد كه بيشتر و بيشتر آگاه شويم .

داريوش   

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


پیشکشی
دو شنبه 20 تير 1390 ساعت 18:57 | بازدید : 1070 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

فرش منزل را بالا زدم تکه کاغذی نظرم را  جلب کرد. دست نوشته ای بود از محسن. چند ماه قبل از شهادتش می دیدم که مدام در حال پیاده کردن نوار سرودی بود در مدح امام زمانعج.

موضوعات مرتبط: مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 503
:: باردید دیروز : 15
:: بازدید هفته : 524
:: بازدید ماه : 1946
:: بازدید سال : 5774
:: بازدید کلی : 60298